وی از زمره زنان با لیاقت و دانشمند و با فضیلت خطه ادیب پور کردستان است که در سال 1220 – قرن سیزدهم هجری در خانواده ای متدین و برجسته در شهر سسندج پا به عرصه حیات نهاد .
جایگاه و شهرت علمی و کسب کمالات معنوی او حکایت از استعداد خدادای و ذوق سرشار و پشتکار او دارد که برغم محرومیت خاص زنان هم عصر خود از مزایای امکان کسب علم و تحصیل توانسته است در ردیف یکی از شاعران عارفه و بنام کردستان بلکه ایران اسلامی قرار گیرد .
اکثر اشعار او بزبان فارسی با صبغه ای عرفانی بسیار لطیف و دلنشین بوده و با شهرای بنام عمر عصر خود از جمله – یغمای جندقی ، ملا خضر نالی ارتباط علمی و شعری داشته وی علاوه بر دیوان اشعار خود دارای تالیفاتی از قبیل ، عقاید و تعلمیات اسلامی – مجمع الادباء و تاریخ اردلان می باشد .
اشعار وی در مدح و منقبت سیده زنان عالم حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت علی (ع) و خاندان گرامی پیامبر گرامی اسلام (ص) نشان از عمق ارادت او بساحت مبارکه ائمه اطهار (ع) دارد که در این مجموعه می آوریم براستی او یکی از الگوهای شعر و ادب و عرفان کردستان و ایران اسلامی بوده ، و در سال 1264 وفات یافته است .
در مدح و منقبت
حضرت علی (ع)
تا مهر تو در دل افگار است
ما را نه شکیب و نه قرار است
تنها نه منم قتیل عشقت
قربان تو همچو من هزار است
در چشم چو توتیاست ما را
خاکی که ترا بر آن گذر است
خرّم دل آنکه از ره سدق
چون من به محبّت دچار است
ابروی تو یا هلال یا قوس
یا در کفِ شاه ذوالفقار است
شاهی که مدام جبرئیلش
بر درگه عام پرده دار است
ضر غام الحق علی (ع) که وصفش
بیرون زحساب و از اشعار است
هر کس که زصدق بنده اش شد
بر جمله شهانش افتخار است
(( مستوره )) زغم منال زیرا
مولای تو شیر کردگار است .
اظهار ارادت به ساحت
امیرالمومنین علی (ع)
ای عارض و گیسوی تو رشگ گل و سنبل
دل گرد گل روی تو شوریده چو بلبل
ای چهره و زلف تو کف موسی و شعبان
وی دیده و لعل تو دعم عیسی و بابل بر باد دهد رایحه مشک تتاری
گرد باد فشاند دمی آن طُره و کاکُل
ای سرو ز روی چو سمن تماشای رخ گل
تا کس نکند میل تماشای رخ گل
ای سرور خوبان جهان دست تنظیم
بر کشور جان چند گشایی به تطاول
اکون ببرم شکوه جورت بر شاهی
صهر نهی است و شه دین صاحب دُلدل
(( مستوره )) من از خلق جهان پای کشیدم
در دامن مولا (ع) زده ام دست توسل
در مدح و رثای
حضرت علی (ع)
من آن زنم که به ملک عفاف صدر گزینیم
زخیل پردگیان نیست در زمانه قرینم
به زیر مقنعه ما را سری است لایق افسر
ولی چه سود که دوران نموده خوار چنینم
مرا زملک سلیمان بسی است ننگ همیدون
که هفت کشور هست همه به زیر نگینم
به معشر نسوان مر سپاس و حمد خدا را همی سزد که بگویم منم که فخر زمینم
زتاج و تخت جم و کی مراست عار و لیکن
به آستان ولایت کمینه خاک نشینم
علی (ع) عالی اعلی امیر صفدر حیدر
که هست رهنمای یقین و رهبر دینم کمینه وار چو (( مستوره )) دل بدو بسپردم
هزار بنده به درگه ستاده همچو نگینم
در رثای
حضرت فاطمه زهرا (س)
در دل خیال توست به هر سو که بگذرم
در دیده نقش توست ، به هر کس که بنگرم
در سینه جای گیر که جانم فدات باد
بر چشم پای نه که نثار رهت سرم
من شادم و خوشدل از اینم که روز و شب
خود در دلی و نقش وصالت برابرم
گویی که در بهشتم و با حور همنشین
آن دم شود مثال خیالت محورم
تا از عدم به عرصه گیتی قدم زدم
مهر تو داد چرخ به تسکین خاطرم
گر پرسشی زحال سگال درت کنی
من ایستاده وز سگی نیز کمترم
خیرالنساء فاطمه (س) خاتون عالمین
کش خاک پا به فرق بود تاج و افسرم
فخر زمین خدیوه دین بضعه رسول (ص)
(( مستوره )) تن به عالم شاهی نمی دهم
زیرا کمین کنیز بتول پیمبرم
مهر علی (ع)
دوش رفتم سوی میخانه بصد شوق و شعف
دیدم از هر طرف مغبچگان صف در صف
همه با زلف پریشان سیه ، بر لب ، آه
همه با عارض تابان چو مست ، بر کف دف
پیر در صدر زمی بیخود و گوشش بر چنگ
جامی از باده یاقوت نمایش در کف
گرد او جمع بر همن بچگان چون کوکب
خود چو قرص مه تابنده که در برج شرف
پیر مستان چومرا دید به طنزم گفتا
که ترا گشته همه عمر گرانمایه تلف
بنشین شاد ، بیا شام از این می جامی
گفتمش من نشوم طالب این آب می جامی
گفتمش من نشوم طالب این آب و لف
تا مرا مهر علی در دل و در جان
پیش چشمم دو جهان خوارتر از مُشت خزف
از من این نکته بشنید خروشید ابزار
آهی از سینه برآورد همه سوزش وتف
گفت (( مستوره )) کنون خرم و خندان می باش
چون مدد کار بود (( شیر خدا شاه نجف ))
دیوان استاد سید محمود گلشن کردستانی
متخلص به گلشن کردستانی (رض)
شرح زندگانی و آثار او
وی از سادات صحیح نسب باینچوب می باشد که در سال 1309 شمسی در شهر سسندج چشم به دنیا گشود .
او صاحب آثاری چون (( نوبهار )) ، (( گلبانگ )) ، (( تندر )) و (( طوفان )) می باشد که همگی شامل بهترین اشعار فارسی در قصائد – غزلیات ، رباعیات و قطعات زیبا و دل انگیز سروده شده اند که در ردیف مهمترین سرایندگان معاصر قرار داشته بطوریکه استاد غزل شهریار درباره ایشان فرمود .
(( همه خود باغ گل گلشنی کردستانی ))
گل صد برگ تو خود بلبل این دستانی ))
(( زهنر دفتر تو و دیوان تو دانشگاه است ))
(( من هنوزش هنر آموز دبیرستانی ))
وی از شعرای متعهد و انقلابی بود که به دلیل علاقه و اعتقاد به نظام مقدس جمهوری اسلامی به مناسبتهای مختلف اشعاری نیز دریوانش سروده است .
ما در این مجموعه گلچینی از زیباترین سروده هایش را که در توصیف و ذکر منقبت و فضائل حضرت علی (ع) و فرزندان گرامی آن حضرت (ص) و شرح واقعه دلخراش کربلا و در رثا و منقبت امام رضا (ع) در حین تشرف به بارگاه آن حضرت در خراسان ابزار داشته اند می آوریم .
باشد که سیر و سلوک علمی و عملی آن بزرگوار الگو و سر مشق شاعران دردمند معاصر کشور عزیز اسلامیان قرار گیرد وی در 1371 سال دار فانی را وداع آرامگاه وی در شهرستان کرج واقع می باشد که بدستور مقام معظم رهبری بقعه و آرامگاه بسزائی نیز بنام گلشن سرا برای این شاعر آگاه بنا نهاده شده است .
روحش شاد و خدایش از وی راضی باد .
علی (ع) در محراب
متاب ای شب فروز آسمان امشب به روزنها
رها کن شیر یزدان را یک امشب با خدا تنها
علی (ع) گرم مناجاتست در محراب با یزدان
شنو گلبانگ تکبیر ملایک رازماذنها چه افتاده است دمساز محمد را ، علی (ع) امشب
که گاهی دوستان در حیرتنند و گاه دشمنها
تو گوئی عزم دیدار خدا دارد علی (ع) امشب
که حیرانند بر او مردمان از بام و برزنها
علی (ع) با دوست در راز و نیاز و خیره چشم عشق
خزیده دشمن دون در کمین او به مکمنها
علی (ع) شیر خدا را کی توان با سنگ کین آزرد
ندارد طاقت دست یدالله را فلاخنها
چرا آفاق امشب در سکوت است و علی (ع) گویا
کجا رفتند ناطقها ، چرا ماندند الکنها
ندارد جز وصال حق زحق امشب تمنایی
علی (ع) خدا جوید ، چه می گویند (( گلشنها ))
اوج هنگامه کربلا
به اشک سرخ پور مرتضی (ع) بین
به جسم خسته خون خدا بین
به جانها ، زخم بی مرهم نشسته
غزیبان را به درد بیدوار بین
زخود بیگانه شود در قلزم درد
به موج خون ، جمال آشنا بین
به بام آسمان بر حال فرزند
پریشان ، مصطفی (ص) و مرتضی (ع) بین
سر زینب ، به دامان پیمبر (ص)
به تیغ کافران از تن ، جدا بین
اگر هنگامه محشر ندیدی
همان هنگامه را در کربلا بین
در این پرده ، به ساز دردمندان
در این افغان بسا شور و نوا بین
نگر افسرده جان ، عین الیقین را
پریشان ، خاطر نورالهدی بین
گوشواره عرش
تا نسیم نوبهاری دامن صحرا گرفت
صحن گیتی را فروغ گل زسر تا پا گرفت
پهنه هستی گلستان گشت و دامان چمن
بس زمرد گون گهر ، از ابر گوهر زا گرفت
غنچه شد گلشن فریب و لاله شد بستانفروز
شد نواگر ، بلبل از شور و ره و آوا گرفت
زردی از رخسار هستی شد رها ، در نیستی
چهره بستان ، نشان از لاله حمرا گرفت
فروردین امسال زیباتر شد از پیرار و پار
پرتو رحمت مگر از عالم بالا گرفت
مژده میلاد دخت مصطفی (ص) را چرخ داد
کز فروعش جلوه ها ، مهر جهان آرا گرفت
آفتابی در زمین تابید ، کاندر آسمان
پرتو از فیض وجودش ، زهره زهرا گرفت
پرتوی کز جانفزایی جلوه بر هستی فزود
لؤلؤیی کز تابناکی پهنه دریا گرفت
دختر پاک پیمبر ، پای در دنیا نهاد
همسر حیدر (ع) به فّر مردمی دنیا گرفت
آنکه نامش قدسیان را فیض (( علّمنا )) فزود
آنکه نورش عرشیان را بانگ (( کرّمنا )) گرفت
گوشوار عرش اعظم بود و زیب گوش جان
جای در دامان پاک سید بطحا گرفت
چون گریبان افق شد سینه اش مرآت حق
همچو موسی ، روشنی از سینه سینا گرفت
با کلام ایزدی شد گوش و دستشِ آشنا
(( آیت الکرسی شنید و عروه الوثقا گرفت ))
دردل او چشمه ها از زمزم و کوثر گشود
بر سر او سایه ها از ، سدره و طوبی گرفت
تا بسوزد تن در اندوه و بسازد ملک جان
صبر از ایوب و دم جانبخش ، از عیسی گرفت
بر تر آمد از زنان روزگار خویشتن
حضرت زهرا (س) که نام ، از (( علّم الاسما )) گرفت
کشور آزادگی را مولد ومنشا نهاد
پایگاه مردمی را مبدا و مبنا گرفت
مرحبا ، دلداده ای کاندر گلستان حیات
نکهت از گدسته جنت ، به صد سودا گرفت
حبذّا ، تا بنده ای کاندر شبستان وجود
پرتو از گویای (( سبحان الّذی اسری )) گرفت
منزل آرای کمالی ، کش کسی همپایه نیست
آفرینش را به لطف صورت و معنی گرفت
مادر نیکو خصال ، احمد بهشتت ، هدیه کرد
تا نهال هستی از جانبازی تو ، پا گرفت
دامنت آرامبخش انبیا و اولیاست
زان ، ترا آوازه ، هم دنیا و هم عقبی گرفت
هر که زهرا را به گیتی مقتدای خویش ساخت
بیگمان ، بیت الامان در جنت الاموا گرفت
عفت و عصمت ، فرونی از هزاران مهر اوست
در دل گردون از آن ، این پاکسیرت جا گرفت
(( گلشن )) و (( مشفق )) ستایند از بن دندان ، ورا
چونکه گوش جانشان را بانگ یا زهرا (س) گرفت
دیوان ماموستا مینه جاف (رض)
شرح زندگانی و آثار
از شاعران بنام اهل سنت دارای دیوان شعر کردی بنام خودش می باشد . وی در سال 1911 میلادی در قلعه شیروانه کردستان عراق پا به عرصه وجود نهاده است شب او به (( محمد پشای جاف ))