فیض اله پیری: همه امیدهای من در نقاشی خلاصه میشود و تا لحظهای که زنده بمانم، دوست دارم هنر نقاشی را ادامه دهم«". این گفته یکی از پیشکسوتان سنت پسند نقاشی کرد است که سالهاست در کنج خانهاش به دور از هیاهوی زندگی شهری، عاشقانه به کار خود ادامه میدهد و در عصری که همگان با بهانه و بیبهانه از زندگی گلهمند هستند، میگوید: »"خوب خوبم، اوضاع رو به راه است"«.
استاد "مصطفی شیرزاد" را اهالی هنر به خوبی میشناسند، نقاش نازک خیال و هنرمند سنت گرا که فرهنگ و زندگی جامعه خویش را در قالب تابلوهای نقاشی تجسم کرده است، نقاشی رئالیسم و به غایت ناتورالیسم. برای شناخت و بلکه بازشناسی این هنرمند 70 ساله باید گذشتههای نقاشی کردستان و از جمله استاد »"عبداله خان ناهید"« را دیگربار یادآوری کرد. از این استاد به مثابه نخستین نقاش کلاسیک منطقه کردستان یاد میشود. هنگامی که ناهید در 84 سالگی دعوت حق را لبیک گفت، شیرزاد بیشتر از چهار سال سن نداشت.
عبداله خان این هنر را به »"فیض اله خان«" برادرش که 12 سال از او کوچکتر بود، منتقل کرد و فیض اله خان نخستین استاد مصطفی شیرزاد محسوب میشود.
عبداله خان با »"آشتیانی"« که شاگرد استاد »"کمال الملک"« نقاش نامی ایرانی بود، حشر و نشر میکرد. آنگونه که شیرزاد برای سیروان بازگو میکند، چهار تابلو از عبداله خان ناهید نقاش نامی کرد، اینک در کنار تابلوهای کمال الملک در مجلس شورای اسلامی نگهداری میشود. او این نکته تاریخی را به نقل از »"احمد قاضی"« پژوهشگر مهابادی که همسرش خواهرزاده فیض اله خان است، روایت میکند. فیض اله خان پسرعموی مادر و پدر استاد شیرزاد »"حسین شیرزاد"« است که در کودکی استعداد مصطفی را کشف کرد.
شیرزاد امروز تنها خاطرات غبار گرفتهای از آن دوران دارد و میگوید: »"نقاشی در پنج سالگی در من تولد یافت. خطوطی بدون هدف میکشیدم و در اثر تکرار، این خطوط شکلهای خاصی به خود گرفت. ماموستا فیض اله خان از هفت سالگی استعداد مرا شناخت و تحت آموزش خودش گرفت".«
شیرزاد، نقاشیرا جدیتر پی میگیرد و به علت انتقال پدرش در سال 1328 به تبریز کوچ میکند به دنبال آنکه فیض اله خان ناهید بعد از دو دوره نمایندگی مردم سقز در مجلس شورای ملی فراغت مییابد و به زادگاه خود باز میگردد، شیرزاد نیز در فصول تابستان به سقز میآید و آموزش نقاشی را در روستای »قوله بلاغی« -مابین سقز و بوکان- پی میگیرد. رشد چشمگیر استاد شیرزاد در زمینه نقاشی، به گونهای است که در سال 1338 در بین دانشآموزان آذربایجان شرقی و غربی رتبه اول و سال بعد نیز در استان آذربایجان غربی نیز رتبه اول را به دست آورد. در اردوی سراسری رامسر نیز در همان سال رتبه سوم کشور را کسب کرد و به گفته خودش نقشی مهم در پیشرفت او داشت.
یک سال بعد از استخدام در کارخانه قند پیرانشهر و انتقالش به سازمان اقتصاد و دارایی، از طریق بورسیه به بلژیک رفت و فرصتی شد تا در آنجا با آثار نقاشان اروپایی همچون "»رامیرند"« و نیز سبکهای مختلف نقاشی آشنا شود؛ اما خود سبک های رئالیسم، ناتورالیسم و رمانتیسم را میپسندد و این سبکها را برای انتقال اندیشههای بومی نگاری مناسب میبیند.
استاد که سال 48 با دختر عمویش ازدواج کرده بود، سال 1354 به اداره فرهنگ و هنر مهاباد منتقل و کارشناس نقاشی و مجسمهسازی شد. او در این مدت همچنین در شهرهای ارومیه و مهاباد نقاشی و طراحی را تدریس میکرد.
او مدتی کوتاه هنر آواز و تئاتر را نیز دنبال کرد که نتیجه آن آشنایی و همنشینی با استادانی چون »"سید رحیم قریشی"«، »"محمد ماملی"«، »"عزیز شاهرخ"« و »"محمد ناهید"« و دیگران بود.
وی در سال 1362 سرانجام به بوکان بازگشت و مدت 17 سال ریاست اداره دخانیات این شهر را عهده دار بود و در سال 1379 بازنشسته شد. در تمام سالهای کاری و به ویژه بعد از فراغت از کار، نقاشی را چون بخشی و بلکه عین زندگی پنداشته و آن گونه که برای سیروان میگوید، دوست دارد تا آخرین لحظه عمر نقاشی را دنبال کند.
نقاشیهای او بازتاب زندگی جامعه کردنشین است و زندگی اولیه، فرهنگ مردمشناسی و جامعه پیرامونش را به تصویر کشیده است.
شیرزاد را باید یکی از فعالترین استادان مناطق کردنشین دانست که شیوه آموزش کودکان را به صورت جدی پیگیری کرده و طبقه همکف خانهاش را نیز به همین کار اختصاص داده است.
میگوید از کنجکاوی و استعداد شاگردانش لذت میبرد و اینک که به سن کهولت رسیده، چند نفر از شاگردانش که به مرحله استادی رسیدهاند، کلاسها را با نظارت خود اداره میکنند.
از شاگردانش حداقل شهریه را میگیرد و به ویژه افراد بیبضاعت از پرداخت آن معاف هستند. در احوالپرسی نخست از »"ضیاءالدینی"ها« (هادی و مهدی) و »"فردین صادق ایوبی"« میپرسد و آنان را نقاشان صاحب سبک کردستان میداند.
او در گفتگو با سیروان این نکته را نیز مورد تاکید قرار می دهد: »به نسل جدید نقاشان کرد امیدوارم«
استاد که روزگاری با ماموستا »"ههژار«"، »"هیمن"«، »"محمد نوری«" (عطری) و »"عباس حقیقی"« نشست و برخاست داشته، عکسها و خاطراتی از آن دوران دارد که برایش ماندگار و شیرین است.
میگوید: »"روزی ماموستا ههژار به خانه ما آمد. وقتی تابلوها را دید، گفت: همسرت را صدا بزن. به همسرم گفت: این خانه بهشت است، چون تمام فرهنگ کردی در تابلوهای آن منعکس شده است.
گفتم: استاد منزل و آثار هنری پیشکش. گفت: این نقاشیها قیمت ندارد. به هنگام خداحافظی بدون اینکه متوجه شود، تابلویی را در میان وسایلش گذاشتم. بعدها گفت: تو بزرگترین هدیه را به من دادی«."
شیرزاد میگوید: »"وقتی به خانه ماموستا ههژار در کرج رفتم، دیدم تابلو را در خانهاش آویزان کرده و میگوید: دوست دارم این تابلو همیشه روبرویم باشد"«.
شاگردان استاد شیرزاد که بسیاری از آنها به مرحله استادی رسیدهاند، بزرگترین افتخار او هستند. چنانکه خود میگوید به این شاگردها خوشبین و دلخوشم. عمده کلاسهای او اینک در فصل تابستان برگزار میشود و استاد این روزها به دنبال آن است که سلسله نمایشگاههایی در داخل و خارج برگزار کند.
یکی از شاگردان او که 9 سال دارد، اخیرا به موفقیتهای چشمگیری دست یافته که بهانهای شد تا شبکه دوم تلویزیون ایران به دیدار استاد شیرزاد برود. به علاوه این اواخر فیلمی با موضوع استاد شیرزاد تهیه شد که حدود 50 بار از شبکههای مختلف تلویزیونی بازپخش شد.
شیرزاد میگوید: هنرمندان واقعی به واسطه اینکه دردهای جامعه را در آثار خود منعکس میکنند، دردمند هستند و هیچگاه زندگی شیرینی نداشتهاند؛ اما این دردها از نظر استاد شیرزاد دردهایی آشنا هستند؛ دردهایی لذت بخش و شیرین.